آرین آرین ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

مامان از کودکی هام بگو

مادر که باشی صبوری می شود یار لحظات خستگیت...

  دیروز صبح که بیدارشدم,پرده رو کنار زدم ,آفتاب بیرون انگار خبر می داد که هوا از جنس بهار. این دوسه ماه زمستونی بازور وضرب درزگیر و چفت کردن پنجره ها که مبادا انرژی گران وپربهای گرما هدر بره,نمیشد که گوشه پنجره رو واکنی وهوای تازه بدی توی ریه هات. صبحانه رو که خوردیم ,پسر کوچولو رو آماده کردم که بریم پارک به هوای هوای تازه تر. کلاه وشال و پالتوی سنگین و کوله از همه سنگین ترش که پرشده بود از هرچی دلت بخواد اسباب بازی وسی دی و یه عروسکی که باباییش بهش می گفت امیر علی کوچولو وهمه وهمه راه افتادیم. توی راه پله ها گفتم عروسکتو بذار خونه. گفت : نه گناه داره. پارک رفتن مادر بینوا همانا و ساعت 3بعد ازظهر همانا. التماسهام شروع شد : ت...
22 بهمن 1391

بازگشتی دوباره

چندماه پیش اولین سالگرد ورودمون به خونه جدید بود. خونه ایکه دوسش داشتیم و کلی واسه جلوه دادنش و به روز کردنش وقت گذاشتیم و البته هزینه های وحشت انگیز ووحشت آورو وحشت ناک درست یکسال پیش در چنین روزهای سرد زمستانی بود که به دنبال خرید یه اپارتمان کمی از نقلی بزرگتر و با امکانات بالابر(آسانسور), گرمایش از کف, mdf سونا جکوزی ,لاوی شیک , البته بالاشهر , زیبا با ویویی کاملا چشم نواز وروح انگیز بودیم,فقط حیف از نبود دریاوجنگل باهمه این زیبایی هاوامکانات به روز امروزی منازل از مابهتران, تصمیم گرفتیم خونوادگی من ,پسرو آقای پدر ازهمه آرزوهای بزرگ ویکتورهوگویی بزنیمو به یه خونه اندکی بزرگتر از 75 متری , با کابینتهای فلزی  و رنگ زواردرفته دیو...
7 بهمن 1391
1